مناجات با خدا و روضۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بهـایِ عُـمْـر، هـدر دادهام به ارزانـی چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟! گـناهـکـار قـدیـمی شـدم به درگـاهت حـیا نکـرده ام از بس قـدیم الاحـسانی بسست خیرهسری کردنم، مرا یا رب به خویش وا مگذارم به کمتر از "آنی" مؤاخـذه کـن و دادی بـزن ولی دیگر نگو که از من بیدست و پا گریزانی بـیا و بَخـشـشِ آواره را عـقـب نـنداز ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی گناه، رزق نجـف رفـتن مرا سـوزاند گـنـاه کـردم و پس دادهام چـه تـاوانی بهشت چیست؟ نشستن به گوشهای تنها میان صحنِ نجـف در هـوای بـارانی دل شـکـسـته بـیـا و بگو عـلی مـددی خـیال کـن که دوبـاره به زیر ایـوانی همیـشه ملت ما هست پـای کار عـلی به عـشق شـیـر حـرم، قاسم سلیـمانی میان تخـتۀ تـابوت، جسم حـیدر رفت به سوی فاطمه بر شانـههای لـرزانی نخوان رفیقِ خودت را که او سفر کرده مگر که پیر خرابهنـشـین، نمیدانی؟! دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند شده دومـرتـبه سهـمِ دلـش پـریـشـانی نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی عجب سرای غریبی، چه بیتُ الأحزانی زمین کوفه و زینب، چه بر سرش آید اگر به خاک بـبـیـند ذبـیح العـطشانی |